یارئوف
نمیتونم بگم وقتی اسم حضرت عباس که میاد چشمام تر میشه
نمیتونم بگم وقتی اسمشونو میشنوم قلبم یجوری میشه
نمیتونم بگم با زمزمه این شعر دلم اروم میشه
یادم زوفای اشجع ناس آید //وز چشم ترم سوده الماس اید
آید زجهان اگر حسین دگری// هیهات برادری چو عباس اید
دلم قرص میشه که یکی هست که هر جا گیر میکنم یادش بهم ارامش میده ومیدونم که دست رد نمیزنه
نمیتونم بگم دوسش دارم
نمیتونم بگم.....
میدونی چرا ؟چون تا موقعی که گناه میکنم نمیتونم دوست داشتنشو ادعا کنم
ولی با این همه گناه
پس چرا وقتی اسمشو میشنویم اشک میاد تو چشممون؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چرا با یادش اروم میشم
وهزار چراهای دیگه که......
...
...
پینوشت:فقط یه جمله ....از گفته تا عمل هزاران فرسنگ فاصلست!!کاش بتونیم فاصله هارو پر کنیم....
یه جمله رو دارید
کلمات کلیدی: دل نوشته هایم .....